6 ماهگی لارا، از ابتدا تا انتها
مدتهاست که میخوام برای نوشتن وقایع اتفاقیه بیام اینجا اما انگار که طلسم شده باشه اصلا وقت نمیکنم!نزدیک عید با زحمت فراوان تونستیم که نتونیم خونه تکونی کنیم و امسال تقریبا الکی کاری کردم و دل مبارک خودم رو به داشتن فرشته کوچولوی ناز خوش کردم که به هر حال هر دلخوشی یه هزینه ای داره و خونه ای که توش یه دلبرک کوچولو باشه لزوما مثل قبلا همیشه ترگل ورگل نمیتونه باشه!بگذریم که مهمونای سرزدمون چقد از این موضوع اطلاع داشتن یا نه! سال نو رو رو با خانواده کوچکمون کنار سفره نهار تحویل کردیم و کلی شادمان شدیم.در کل خیلی ورود متفاوتی بود به یک سال جدید!اما خیلی خیلی از خدا ممنونم که امسال انقد برای ما زیبا و خوش یمن بود و ازش میخوام تا این هدیه قشنگ...
نویسنده :
مامان
22:34