این روزهای ما
آآآآآآآآغغغغغغغغغغغغغوووووووو......غغغغغغغغ.......عنقهههههه......ههههههه
از ترانه های زیبای لارای نازنینم!
بیدار شدن کنار موجود شیرین و مهربونی که صبح ها مهربونترم میشه واقعا لذت بخشه که شبا دلم میخواد زود صبح برسه و با اون صحنه زیبای بیدار شدن دخترکم روبرو شم.
ترانه های دلنشنینشم که چند وقته شیرین ترشم کرده و تازگی ها با پاهاش آشنا شده و چند روزه با تمام نیرو می خواد بگیرتشون و بخورتشون که موفق هم میشه ...
این روزها مشکل شیر نخوردن هنوز ادامه داره و هر روز تمام فکر و انرژی من صرف این موضوع میشه . شبا هم که از خواب بیدار میشم شیر بدم خیلی سخت میشه باید بیدار شم و راه برم تا لارا جوجو تو بغلم شیر بخوره.
تقریبا سه هفته س که تدریسم رو تو جهاد از سر گرفتم و سه روز در هفه روزی دو ساعت زحمت دخترم رو مامان بزرگ مهربونش می کشه که البته برای ایشونم خالی از لطف نیست آخه هر روز می تونه با نوه کوچولوش کلی وقت بگذرونه. خدا رو شکر میکنم که لارای من مامان بزرگا و بابا بزرگای خیلی مهربونی داره و ازش میخوام تا همیشه برامون نگهشون داره...آمین
این پایین عکس زوق لارا رو گذاشتم که برای مری گوراندش در می کنه!!!
+++از دوست مهربونم رومینا تشکر میکنم که منو به مسابق دعوت کرده قول میدم تا زودی یه دوست نی نی وبلاگی تازه پیدا کنم و پست مسابقه رو بذارم آخه من فقط دو تا دوست غیر از رومینا تو نی نی وبلاگ دارم!!!