لارا جانلارا جان، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 15 روز سن داره

روز های شیرین

تولد نازنیم دخترم

لارای من دو سال تمام بهترین حس ها را  با تو چشیدیم. نگاه زیبایت آینه تمام نمای خوشبختی ماست. خورشید زندگی من همیشه با لبخند شادمانیت برای ما بتاب...     ...
14 مهر 1393

آبان وآذر 93

                        انقدر که هر روز سر وکله زدن با این ووروجکا سخت تر میشه کمتر برای وبلاگ و حتی کارای خودم وقت پیدا میکنم مخصوصا که ما خواب و خوراک درست حسابیم نداریم! کم پیدایی بعضی دوستان وبلاگی ما هم گواه این مشغله زیاد این سن و سال بچه هاست! خلاصهههه از اونجایی که نبودیم شروع کنیم....اواخر شهریور یه مسافرت کوچولو به بهانه ثبت نام و دیدار دوستان داشتیم و الان با کلی دلتنگی بعد از سفر برای  دوستای مهربونم ...حیف از شما انقدر دورم . لارا توی سفر برخلاف تو خونه اصلا آروم نبود غذا خوردنش هم بطور فاجعه آمیزی خراب شده ب...
7 مهر 1393

مرداد و شهریومر 22 ماهگی (1)

پیرمرد تمام حس و بوی کودکی ام را بر دوش خسته اش کشید و برای همیشه رفت... پدربزرگ نازنینم آرام بخواب. زیاد دوست ندارم اینجا در مورد اتفاق های نا خوشایند بنویسم اما این بار برای پدربزرگم که رفت نوشتم. برای شادی روح همه عزیزان دخترم انقدر سریع بزرگ میشه که دیگه یادم نمی مونه چه کارای جدیدی هر رور یاد میگیره.   لارای من دختر خیلی حساس و با مسئولیتی هست تمام سعیش رو میکنه که کاراش رو با دقت زیاد انجام بده تا خراب نشه. بر خلاف من اصلا هیجان زده و عجول نیست. مثلا وقتی با ماژیکش روی بوردش مینویسه در ماژیک رو نمیندازه رو زمین میزنه به پشت ماژیک بعد از تموم شدن کارش هم میبندتش. امکان نداره آشغالش رو رو زمین بندازه مستقیم می بره داخل...
1 شهريور 1393