لارا جانلارا جان، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 11 روز سن داره

روز های شیرین

100روز 100شب(با تاخیر!!!)

1391/11/10 17:19
نویسنده : مامان
269 بازدید
اشتراک گذاری

احساس میکنم از وقتی لارا وارد زندگیم شده (حاملگی هم جزء این دوران حساب میشه) زمان مثل قبلنا نمیگذره حس میکنم خیلی تند تند میگذره! مثلا انگار همین دیروز بود که فهمیدم حاملم!تا به خودم بیام دیدم نه ماه هم گذشت!الانم تند تند دخترم بزرگ میشه... پاییز گذشت زمستونم داره به نصف می رسه اما مه این مدت به کوتاهی یک نیم روز برای من بود! دخترم هر رزو بزرگتر میشه و ترس من از دلتنگی هایی هست که برای این روزا خواهم داشت! گاهیی دلم برای تکونای لارا توی شکمم تنگ میشه گاهی برای روزهای اولی که دخترم به دنیا اومده بود و عین عروسک کوچک بود تنگ میشه می دونم وقتی بزرگتر شد دلم برای شیر خورن و بوی تن نوزادیش تنگ میشه! اما خوب باید خدارو شکر کنم که این مراحل رو تجربه میکنم مطمءنم روزهای آینده قشنگ تر و زیباتر هم خواهند بود.روزایی که با دخترم میریم قدم بزنیم یا با هم دردو دل میکنیم یا با هم میریم خرید!ما دوستای خوبی هستیم من بابا و لارا!

-تازگیا کشف کردم نوزادان دو دسته هستن: شیر خواران و انگشت خواران! لارای من کم کم وارد دسته ی دوم میشه!

-دلبری ها با سرعت هرچه تمام تر ادامه داره و گاهی باعث اشک شوق من و بابایی میشن.صدای خند های نازدار و حرف های دل دخترم حتی وقتی داره شیر می خوره دل ما رو می لرزونه.

-سه چهار روزه برای گرفتن اسباب بازی ها تلاش می کنه که اونم وراحل داره: اول دستا رو به هم می رسونه بعد دستا به هم تکیه میشن و با هم بالا میارتشون تا به اسباب بازی برسه بعد آروم جداشون میکنه و اسباب بازی رو می گیره...فدای دستای نرم و نازش بشه مامان

.....ما رفته بودیم شمال برای امتحانای مامانی!شرح مفصلش بعدا .....

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

رومینا
11 بهمن 91 12:59
100 روزگیت مبارک لارای نازم . ایشالله که امتحاناتت رو خوب داده باشی