لارا جانلارا جان، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 11 روز سن داره

روز های شیرین

روزهای دونفره رو به پایان

1391/6/2 22:24
نویسنده : مامان
208 بازدید
اشتراک گذاری

الان سی و چهار هفتمونه و تقریبا تا شش هفته دیگه دختر نازمون وارد زندگیمون میشه.این اتفاق خیلی خوبیه اما یه چیزی ذهنمو درگیر کرده و اونم اینه که دیگه فرصت کمی داریم تا با همسرم تنها باشیم. شاید خیلی سرمون شلوغ باشه و نتونیم خوب به هم برسیم میترسم زیادی حواسم به عضو تازه وارد خونواده دو نفرمون باشه و لحظه های خوبی رو از دست بدم. این که یه نی نی وارد زندگیمون میشه خیلی شیرینه اما روزای خوب دو نفرمون هم خیلی خیلی شیرین هستن.

تصمیم دارم:١. قدر این شش هفته باقی مونده رو بدونم و برای اومدن نی نی عجله نکنم.  ٢. سعی کنم عدالت رو رعایت کنم و نذارم با اومدن دخترم فاصله ای بین ما ایجاد بشه.

 همسرم رو  وصف ناپذیر دوست دارم الان که اینو مینویسم بغضم گرفته ... باید برنامه ریزی دقیق داشته باشم تا نذارم هیچ کدوم از عزیزام کمبودی داشته باشن نه دختر شیرینم و نه همسر مهربونم. خدایای خودت کمکم کن...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (9)

❤مامان آزی❤
3 شهریور 91 12:19
شما هم در مسابقه رویای زیبا شرکت کنید شاید کوچولوی شما اینبار برنده ما باشه حتما بیاید و بخونید شرایط و ثبت نام کنید خوشحال میشیم
ساحل
3 شهریور 91 17:23
من چی بگم پس... خودم خواستم و بعد 3 ماه از گذشت عروسیمون یک مهمون کوچولو رو دعوت کردیم... ولی میدونی به نظرم از یک دید بهتره... باعث میشه که 3 تایی به عنوان یک خانواده خیلی زودتر به هم اخت پیدا کنیم.. هم اختلاف سن بین خودم و دخترم باعث نمیشه خودشو غزیبه بدونه... میخواییم کلی با هم بازی کنیم وقتی دنیا اومد... عاشقانه همسرمو دوست دارم ولی دخترم الان دیگه گوشه ای از قلب منه ... نه مهر به دخترم از عشق به همسرم کم میکنه و نه برعکس..هر دو تاشون میشن گوشه هایی از قلبم که به امید اونها ادامه میدم زندگیمو...
ساحل
3 شهریور 91 20:00
آره... نینی که دنیا بیاد 10-15 روز قبلش من تازه 22 ام تموم شده!هه ... اینجوری اگه بخوام نی نی دوم بیارم حدودا 25-26 سالگی اقدام میکنم ... ایده من نبود روغن زیتون..دختر خاله عزیزم یه دختر کوچولوی 1 ساله داره... تجربیات اونه...زنگ میزنم همدان ازش سوال میکنم چیکار کنم چیکار نکنم!....
آیه ی عشق
6 شهریور 91 19:04
سلام سلام سلام آخ جون این عکسته؟؟؟ این توئی؟؟؟ وای چه حس خوبی داره بعد از این همه مدت دیدمتتتتتتتتتتتتتت چه چشمای خوچکلی داره این مامانِ مااااااا
آیه ی عشق
6 شهریور 91 19:06
اخی... مامانی ناز و بااحساس... خیلی خوبه که از الان حواست به رابطه ی اصلی خانوادتونه مطمئن باش با سیاست زنانه و هوش مادرانه از پس همه چی بر میای... اون هم عاااااااااااااااالـــــــــــــی
آیه ی عشق
7 شهریور 91 0:14
مرسییییییییییی عزیزممممم محبت داری مامانی. ازت ممنونم والا حرفی برای گفتن ندارم، دیگه هفته های اخره و جز انتظار و خوشحالی حس و حرف دیگه ای ندارم اسم نی نی هم 80% تایید شده
آیه ی عشق
8 شهریور 91 13:35
سلام خوچکله اگه بدونی دکتره چه جوری گفت "وای وای هموگلبینت که خیلییییی پایینهههههه" قلبم ریخت ولی خب چون گوشت قرمز نمیخورم، به این قضیه ی کمخونی دامن زدم و بدترش کردم... نی نی هم ایران بدنیا میارم، دیگه واسه رفتن دیر شده و البته دکترای ایران خیلی بهتر از دکترهای دور از جونت نفهم ِ امارات هستن
آیه ی عشق
8 شهریور 91 18:52
عزیزم قربون اون دل پاکت برم... ببخشید نمیخواستم ناراحتت کنم... مرسی که برام دعاهای خوب و قشنگ کردی لارای شیرینمون هم هر جا بدنیا بیاد الهی که سلامت باشه و باعث افتخارِ مامان و باباش بشه منم دوستت دارم مهربون
عاطفه مامان الای
3 بهمن 92 15:12
سلام دوست عزیز نگران نباش ما هم مثل تو هستیم دختر من کم مونده 5 سال بشه ولی بازم یه لیوان آب رو راحت نمیخورم بچه دارشدن یعنی اینکه همش تو دور سرعتی خیلی از کارا هم خراب میشه بزرگتر بشه بیشتر هم میشه باور کن تنها شما دست وپا چلفتی نشدی ما هنوز هم تو اون وضع هستیم گاهی از همسرتون کمک بگیرین خیلی تاثیر داره میتونه از استرستون کم کنه خدا دختر نازتون رو هم حفظ کنه