از هر دری سخنی 1
سلام به همه مامانای گل و نی نی های تو راه و بین راه و اول راهشون!
انقد این حاملگی سر آدم رو گرم میکنه که تازه متوجه شدم دیگه چیزی از مرداد ماه هم نمونده و من هیچی از تابستون نفهمیدم انقد که زود گذشت. آخرای حاملگی هم که تازه سخت تره و هیچی هم نشه آدم حوصله تکون خوردن نداره. منم که همه کارام جمع شده واسه این روزای آخر.
هنوز خبری از سرویس خواب دخترم نیست کاغذ دیواریشم قراره امروز با بابا رامین نصب کنیم اما تا الان که ساعت ١٢ ظهره هیچ اقدامی نکردیم! فقط کاغذارو خریدیم گذاشتیم تو اتاق که اونم نمیدونیم سرتاسر دیوارو بزنیم یا نصفشو با حاشیه !!!
دیروز بالاخره رفتم آزمایش مجدد دادم اما متاسفانه انگار کم خونم و منتظرم فردا برم ببینم دکتر چی میگه.بیچاره بابایی فکر میکرد کم خونی خیلی چیزه خطرناکیه کلی نگران شده بود الهی فدای دلش بشم... واکسن کزازم هم نزدن بهم گفتن دیگه دیره آخه نمیدونم مگه بعد از ٧ ماهگی نمیزنن این واکسنو!!!؟؟؟حالا باید برم یه جای دیگم بپرسم ببینم چی میشه!
سیسمونی و لباس دخترکم هم تقریبا حاضره خداروشکر یه کارو تموم کردم!!!!اونم اگه زور مامانم نبود حالا حالاها تنبلی میکردما البته! عکساشونم انشا... بعد از تموم شدن اتاق و اومدن وسایلا میذارم!
این پست گذاشتنم جزء کارای سخته واسم که مثلا یه بار دیگه از دوشم برداشته شد الان!