ویزیت دکتر+نگرانی هابرطرف شد
سلام... خیلی حالم خوب نبود نه برای خودم چون خبر زلزله رو شنیدم خیلی تاثیر بدی داشت روم تازه بعد از دیدن عکسای صحنه های زلزله چند ساعت بی اختیار اشک میریختم... اگه میتونستم حتما برا خون دادن میرفتم اما فعلا خودم هم کم خونم! مخصوصا اون صحنه ای که یه مادر سر جنازه دوتا بچه ش گریه میکرد دیگه کنترل خودمو از دست دادم. حس مادرانه رو الان بهتر میفهمم....خیلی سخته! خدارو شکر همسرم حداقل میخواد کمک بکنه و بره خون بده ولی من کاری از دستم بر نمیاد فعلا.
دیروز برا نشون دادن نتایج آرمایش رفتم پیش خانم دکتر و رشد دخترکم و وضعیت خودم رو بررسی کرد خدارو شکر دختر جونم خوب رشد میکنه و خودم هم توی این 1 ماه 2 کیلو اضافه کردم مشکل کم خونی هم به نظر خانم دکتر جدی نبود و همون قرصای ففول کافی هستن برام. خانم دکترمون دیگه برامون سونو ننوشت و گفت دیگه کافیه و هر چی لازم بوده دیدیم! قرار بعدی مون هم اول مهر ماه گذاشت تا برای زایمان طبیعی معاینه بشم. کاش طبیعی پیش بریم و نیازی به سزارین نباشه که خیلی ازش میترسم...
داریم به آخرای راه میرسیم و این مدت خیلی زود گذشت برام! نی نی مونم خیلی مهربون بود که مامانشو به هیچ وجه اذیت نکرد حتی شکمم و وزنم هم به حامله ها نمیخوره!تا جایی که مامانم نگران رشد بچه بود خدا کنه تا آخرش همین جوری پیش بره زایمانمم راحت باشه زیاد درد نکشم(خیلی دیگه پر روام)...
راستی شما هم هر کمکی از دستتون بر میاد برا زلزله زده ها بکنین خیلی وضعیتشون بده